سالها بود که تنهاهوسم چشم تو بود
روز پر می زدم و شب قفسم چشم تو بود از همه خلق بریدم که به چشمت برسم همه ی زندگی و کار و کَسم چشم تو بود یک نفر همدم این جان و تن خسته نشد مرهم زخمم و فریاد رَسم چشم تو بود آنکه هر روز مرا تا سر کویت می برد من نبودم به خداوند قسم چشم تو بود سر به دامان تو جان دادم ودر آخر کار
باز هم بدرقه ی هر نفسم چشم تو بود
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط hana در تاریخ 1392/12/12 و 7:45 دقیقه ارسال شده است | |||
بسيارعالى بهارجان واقعازيبابودعزيزم |
درباره ما
سلام كاربران گرامى به سايت وانجمن ماخوش آمديدبياچت به نويسندگان فعال نيازمنداست لطفاباعضويت وتايپ مطالب خوددرانجمن مارادربالابردن كيفيت سايت يارى نماييدباتشكر bahar
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آمار سایت